و ناصرخان رفت....
حجازی رفت و آسمانی شد. رفت و حالا عکسش شده قاب روی دیوار.
ادامه نوشته
قاب عکسی برای تداعی «دستان» و «زبانی» که یک عمر درد تحمل کردند اما برای تعظیم، به کار نیفتادند. او رفت. ماند خاطره سری که خم نشد تا بر دستان اعلیحضرت بوسه زند. ماند خاطره سیلی از سر خشمش بر صورت ژنرال شاهنشاهی که سرنوشت قبل از انقلابش را برای خود و همسرش، تلخ رقم زد.
ادامه مطلب را کلیک کن
+ نوشته شده در سه شنبه سوم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 10:23 توسط آرسن
|